Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-03@03:23:25 GMT

کربلا، پيروزي يا شکست؟

تاریخ انتشار: ۹ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۵۸۹۵۶


خبرگزاری آریا-برخی معتقدند حسین (ع) در کربلا شکست خورد، برخی هم می‌گویند در ظاهر شکست خورد، اما در باطن پیروز شد، حقیقت این است که امام به اهداف خود رسید پس در ظاهر و باطن پیروز شد.
به گزارش خبرگزاری آریا، واقعه عاشورا از یک سو سبب تضعیف مشروعیت سیاسی حکومت بنی امیه شد، به‌طوری‌که پس از آن قیام‌های فراوانی با شعار خونخواهی حسین بر ضد آن حکومت رخ داد و در نهایت زمینه‌ساز سقوط آن شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از سوی دیگر، نقشی چشمگیر بر شکل‌گیری هویت اجتماعی و اعتقادی شیعیان طی سده‌های بعد تا به امروز داشته‌است.
امام حسین (ع) در ظاهر و باطن پیروز شدند ومطلقا شکستی نداشتند
اگر انسان بخواهد برآورد کند که یک نهضت اجتماعی پیروز یا شکست‌خورده است، باید اهدافی را که پرچم‌دار آن دنبال می‌کرد، مورد بررسی قرار بدهد، بر این اساس اگر هدف سیدالشهدا (ع) را گرفتن قدرت و تشکیل حکومت بدانیم، در این صورت امام حسین (ع) هم در ظاهر و هم در باطن شکست خوردند.
یک تحلیل دیگر این است که سیدالشهدا (ع) می‌دانستند که نهایت حرکتشان شهادت است.
اما ایشان به دنبال یک کار بزرگتری بودند که از بستر شهادتشان و اسارت اهل‌بیت (ع) فراهم می‌شد، امام حسین (ع) به دنبال اقدام بزرگی بودند که به وسعت جهان بشریت است، به نظر می‌رسد که حادثه کربلا به وسعت تمام کائنات و تمام تاریخ است.
این تحلیل درست است که حرکت ایشان یک اقدام عاجل برای گرفتن قدرت ظاهری در آن زمان نبود، این مسأله هم با عقل قابل پیش‌بینی بود، بسیاری از سیاستمداران از امام حسین (ع) خواستند که این حرکت را شروع نکنند، ولی ایشان با همه برآورد‌ها به حرکت خود ادامه دادند، حتی پس از اینکه خبر شهادت حضرت مسلم به ایشان رسید، حرکت امام حسین (ع) ادامه پیدا کرد.
امام حسین (ع) با وجود علم به شهادت، به حرکت خودشان ادامه دادند و واضح بود که ایشان با قصد شهادت حرکت کردند.
البته امام حسین (ع) به دنبال شهادت معطوف به نتیجه بود، در اینجا به‌غیر از تکلیف گرایی، یک نتیجه گرایی هم وجود داشت، امام حسین (ع) به دنبال تصرف در وجدان عمومی بشری و بسترسازی برای یک حکومت تاریخی بود، ایشان به دنبال یک حکومت مستعجل زودگذر نبود، امام حسین (ع) به دنبال یک تغییر اساسی در عالم بود و می‌خواست که یک اتفاق جدی در طول تاریخ در امت‌ها بیفتد.
امام حسین (ع) فرمودند که من به دنبال اصلاح در امت جدم رسول‌الله (ص) هستم
*نتایج حرکت امام حسین (ع)
حرکت ایشان بستری برای امامان معصوم بعد از خودشان بود.
امام حسین (ع) فرمودند که من به دنبال اصلاح در امت جدم رسول‌الله (ص) هستم، انحراف در این امت این بود که از مدار توحید خارج شد و امام حسین (ع) به دنبال این بود که این امت به مدار اصلی خود بازگردد.
*هدف امام حسین (ع) از واقعه کربلا
آن حکومتی که ایشان به دنبال آن بودند، از راه نظامی به دست نمی‌آمد و ایشان به دنبال اصلاح فساد ایجاد شده در امت اسلامی بود تا امت به مدار اصلی خودش بازگردد، شیاطین امروز هم فهمیدند که جنگ نظامی جای اقدام فرهنگی را نمی‌گیرد و می‌دانند که در کنار جنگ سخت باید از جنگ نرم هم استفاده کنند و جنگ نرم ده‌ها سال طول می‌کشد.
عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد، هنگامی که این پیشینه را بررسی می‌کنیم شدت و عظمت این حادثه غم‌انگیز و ابعاد این نبرد را در می‌یابیم.
*نقشه‌ای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود.
 این نقشه از زبان یزید بن معاویه بر ملا گشت، هنگامی که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت.
هدف یزید از شعر «ابن ذی بعره» که به آن استشهاد کرد، آشکار می‌شود. او در حالی که با خیزران خود، بر لب و دندان پسر رسول خدا می‌زد، گفت: بنی هاشم با سلطنت و حکومت بازی کردند و گرنه خبری نیامده بود و وحی ی نازل نشده بود.
چه کسی این حرف را می‌زند؟ یزید. او خود را امیرمؤمنان می‌نامد و بر منبر رسول خدا می‌نشیند و به نام اسلام بر مردم حکومت می‌کند.
از درون، اسلام را به مبارزه می‌خواند و آنچه را با فداکاری ها، مجاهدت‌ها و مصیبت‌ها به دست آمده است، ابزاری برای فرمانروایی می‌داند، نه پیامی برای آزادی انسان‌ها.
معاویه آغازگر این نقشه بود و سپس زمینه ادامه آن را برای پسرش یزید فراهم کرد، یزیدی که پیش از خلافت و در روزگار جوانی‌اش، درباره‌اش گفته می‌شد: او مردی مغرور، بی‌بند و بار و فاسق است. هنگامی که معاویه یزیدی را که تاریخ او را قاتل افراد بی‌گناه و هتک کننده نوامیس می‌خواند و مردم، هیچ گونه امنیت و آسایشی از ناحیه او ندارند، بر مسند خلافت می‌نشاند و او را بر مردم مسلط می‌گرداند و بیعت با او را بر مردم لازم می‌شمارد، روشن می‌شود که کاربی اندازه خطرناک شده است و یزیدی که از اسلام می‌گوید و اسلام را نه وحی و رسالت، بلکه بازیچه‌ای برای حکومت کردن در دست بنی‌هاشم می‌داند، خلیفه مسلمانان می‌شود؛ و مردم خاموش، آرام، هراسان و طمعکارند، نه قدرتی در دست دارند و نه فضل و کرمی، آزادگان آواره‌اند و مردم در این فضا خاموش. یزید نیز هر چه بخواهد انجام می‌دهد؛ حرمت مردم را هتک می‌کند و ارزش‌ها را زیر پا می‌نهد.
در این شرایط ودر برابر سکوت امت بر ستم‌ها مردم هر روز شاهد ظلمی وقتلی هستند، و در برابر دیدگان خویش رنج، مصیبت و تجاوز می‌بینند.
در برابر این واقعیت و این وجدان‌های ترسان یا به خواب رفته، فداکاری بزرگی لازم است تا وجدان‌های خفته را بیدار کند و احساسات را برانگیزد.
حادثه کربلا در شرایط مناسبی رخ داد و همه اسباب و لوازم برای این شرایط آماده بود، و حوادث به هم پیوسته سال‌های گذشته نیز به این واقعه قدرت می‌دهند.
یزید امیرمؤمنان و خلیفه مسلمین می‌شود و از امام حسین بیعت می‌خواهد. امام حسین در برابر این پیشنهاد چه کند؟ آیا بیعت کند، و به اعمال یزید مشروعیت ببخشد، در حالی که یزید همانی است که می‌گوید:
بنی هاشم با سلطنت و حکومت بازی کردند و گرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود
*پس مسئولیت حسین چه می‌شود؟
مگر رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع نفرمود:
من دو چیز گرانمایه در میان شما به امانت می‌گذارم، کتاب خدا و عترتم. تا هنگامی که به این دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمی‌گردند، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
پیامبر با این کلام، فرزندان خود را خلیفه وبالاتر از آن آنان را پاسداران اسلام معرفی کرد.
هر کدام از آنان پاسدار قرآن، دین و شریعت بودند و به همین دلیل پیامبر امانت بزرگی را بر دوش آنان نهاد که نمی‌توانستند از آن شانه خالی کنند.
امام حسین (ع) در یکی از سخنان خویش درباره امام حسین علیه السلام می‌فرمایند:
پاره رسول خدا از او جدا نمی‌شود.
برای شخصی مثل امام حسین (ع)، فرزند رسول خدا (ص)، یاور بزرگوار و ریحانه دنیای او، امکان ندارد که به امانت رسول خدا خیانت ورزد و در برابر ستم، کژروی و ادعا‌های یزید سکوت کند، یا با آن همگام شود.
امام حسین (ع) چاره‌ای ندارد؛ نه می‌تواند سکوت کند و نه همراهی. یزید می‌خواهد طرحش را عملی کند، می‌خواهد احکام اسلام را یکی پس از دیگری از میان بردارد.
 چنان که می‌دانیم یزید با شهر پیامبر (ص) آن گونه رفتار کرد که در پی اعمال وحشیانه‌اش صد‌ها تن از صحابه و تابعین به قتل رسیدند و کوشید تا به بهانه دستیابی بر عبدالله بن زبیر مکه مکرمه را نیز تصرف کند و تصمیم داشت کعبه را ویران کند.
این مردی است که می‌خواهد ریشه اسلام را برکند احکام آن را بمیراند و انتقام عقده‌های خود را از پیامبر (ص) و مقام رسالتِ او بازگیرد، حسین (ع) چگونه می‌تواند با او برخورد کند؟ هنگامی که سر امام حسین (ع) و برادرانش نمایان گشت یزید شعری برای آن‌ها می‌سراید:
هنگامی که آن سر‌ها ظاهر شد و خورشید‌ها بر تپه‌های جیرون تابیده شد، کلاغ قارقار کرد، به او گفتم خاموش می‌شوی یا نه، من انتقام خود را از پیامبر گرفته ام.
در برابر این منطق بر ماست که نسبت به پی آمد‌های این واقعه، هوشیار باشیم.
حسین (ع) شورید ولی برای علاقه به شورش نبود، او جنگید و کشت، اما به دلیل علاقه به قتل و خونریزی نبود، تنها برای پاسداری از اسلام بود.
*این مردی که می‌خواهد، دِین خود را از پیامبر (ص) بستاند، شعری از «ابن زبعری» می‌خواند:
فرزند هند نیستم اگر انتقام کار‌هایی را که فرزندان رسول الله انجام داده اند، از آن‌ها نگیرم.
این مرد بقای اسلام را بر نمی‌تابد، به درون اسلام نفوذ کرده و بر کرسی خلافت تکیه زده است و بر آن است اسلام را از بین ببرد، و مردم خاموش، آرام، همگام، ترسان و طمعکارند؟ پس حسین (ع) چه کند؟
طبیعتاً مسئولیتش این است که بپا خیزد، که او پاره تن رسول خدا (ص) است، فرزند دختر (ع) اوست و نمی‌تواند از مسئولیت خود شانه خالی کند.
* وظیفه دارد اهداف یزید را از میان بردارد و توطئه او و همراهانش را از ریشه برکند.
 آیا می‌تواند چنین کند؟ حسین (ع) یک نفر است و اندک افرادی با او هستند. آیا بر اساس عقل و محاسبات طبیعی می‌تواند بر یزید غلبه کند؟ خیر! پس چه کند؟
حسین (ع) کوشید تا تمامی نیرو‌ها و امکاناتش را بسیج کند؛ همه هستی، زبان، فکر، اهل بیتش از زن و مرد و آنچه را در اختیار داشت در کفه ترازو نهاد و با آن‌ها نیروی زیادی فراهم کرد تا بنی‌امیه و قصر‌ها و امیران و فرمانروایان و دستگاه‌های تبلیغاتی و سخنوران آن‌ها و هر آنچه را در اختیار داشتند از هم بپاشاند و از بین ببرد.
بر اساس محاسبات مادی، برابری وجود ندارد. حسین (ع) با هفتاد نفر، دشمنانش سی هزار نفر و پشت آن ده‌ها هزار سپاهی و نظامی دیگر.
*دستگاه‌های تبلیغاتی که مردم را در جهان اسلام فریب می‌دادند، حسین (ع) را خارجی شمردند.
شریح قاضی در حکم خود می‌نویسد: «او از حد خود تجاوز کرده و آنگاه با شمشیر جدش کشته شد»
شهر‌ها برای کشته شدن حسین (ع) جشن گرفتند. همه جا سخن از پیروزی خلیفه بود و از خطری که صفوف یکپارچه مسلمانان را می‌شکافت و اختلافاتی که میان مسلمانان پدید آمده بود.
 این فضای فریبنده که دستگاه‌های تبلیغاتی یزید آن را ساخته بود، بیش از پیش بر بلا‌ها و مشکلات افزود.
از همین رو حسین (ع) شرایط موجود را ارزیابی کرد و دریافت که با محاسبات مادی، با این توانمندی‌ها نمی‌تواند خود و هدفش را به پیروزی برساند. در اینجا بود که از زبان رسول خدا (ص) فرمود:
خداوند خواسته که تو را کشته ببیند؛ و همچنین از زبان حضرت (ص) افزود:
خداوند خواسته که آن‌ها را (زنان) اسیر ببیند.
بنابراین، حسین (ع) از چیزی کم نمی‌گذارد؛ هستی، روح، زبان، فکر و قلبش را بر می‌گیرد و به آن، نوزاد کوچک، فرزند رشید و تمام یاران و برادرانش را می‌افزاید و به فرزندان ابوطالب که در مدینه هستند، می‌نویسد:
آگاه باشید که هر کدام از شما که با من بیاید کشته می‌شود و هر کس نیاید هر گز به پیروزی نرسد.
ایشان می‌فرماید:ای خویشاوندان من!‌ای اهل بیت من! گمان مبرید اگر مرا رها کردید، به پیروزی خواهید رسید، به بزرگی دست خواهید یافت و زندگی‌ای همراه با سر بلندی و عزت خواهید داشت.
بلکه پس از من زندگی شما خواری در خواری و ننگ در ننگ خواهد شد.
یزیدی که حرمت رسول خدا (ص) را هتک می‌کند، فرزند رسول خدا را به شهادت می‌رساند، به محمد بن حنفیه و دیگرِ هاشمیان و فرزندان و نوه‌های ابوطالب رحم نخواهد کرد و چهره «حجاج بن یوسف ثقفی» را پیش رویشان ترسیم کرد.
حجاجی که بازماندگان خاندان علی و بنی‌هاشم و دوستدارانش را با تهمت به زندان می‌افکند و زنده دفن می‌کند.
آیا حسین (ع) همه این‌ها را از خانواده‌اش پنهان می‌دارد تا آن‌ها را به خروج با خویش تشویق کند؟! نه، هرگز.
 بلکه بدون اینکه آن‌ها را بفریبد و یا بگوید که اگر شما با من خارج شوید پیروز خواهید شد.
 می‌فرماید: پیروزی با ماست، امّا همراه با مرگ و شهادت، و این مسأله را به خانواده‌اش تأکید کرد. پس هر که خواست با حسین (ع) خارج شد و هر آن که خواست بازماند.  
*امام حسین با این کار خود نشان داد که می‌خواهد بیشترین نیروی انسانی را در این جنگ نابرابر بسیج کند
حسین  هنگام ترک مدینه با آن شعار روشن خود اعلام کرد: «به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم، سلطه و حکومت بر مردم را نمی‌خواهم. استبداد نمی‌خواهم. همانا اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار داده‌ام. ان الله شاء ان یراک قتیلاً. کلامی بود که از زبان حضرت رسول (ص) نقل کرد.
هنگامی که در مدینه بیعت به حسین (ع) پیشنهاد شد، آن را رد کرد. سپس فهمید به او اجازه نخواهند داد تا بیعت نکند و او را خواهند کشت.
او نمی‌خواهد مکارانه به قتل برسد. از مدینه قیام کرد و شعار روشن خود را سر داد؛ که او اصلاح می‌خواهد. به مکه رفت و در آنجا با مردم دیدار کرد و مسأله را شرح داد وحقیقت را برایشان روشن ساخت.
او می‌دانست که موج گمراهی و اباطیل و شبهات جهان اسلام را آکنده کرده است و به همین دلیل حسین به هر چیزی متهم خواهد شد.
 بنابراین می‌خواست با روشنگری خود، حقایق را آشکار کند و پرتو‌های روشن کننده‌ای را بر آن سفر بیفکند تا سفرش سرمشقی شود که در تمام مراحل تاریخ بتوان به آن اقتدا کرد.
به انتظار روز ترویه ـ روز هشتم ذی الحجه ـ هنگامی که پیمان کامل می‌شود و حاجیان از راه‌های مختلف به مکه می‌رسند، نشست.
هزاران بلکه ده‌ها و صد‌ها هزارحاجی در مکه جمع شدند. هنگامی که دیدند حسین با اندک یارانش و تعداد زیادی از زن و فرزندانش بر خلاف راه، از مکه خارج می‌شود، شگفت زده شدند.
آن‌ها کعبه را که مقصد و هدف تمام حاجیان است، ترک می‌کنند. روز ترویه پیش از اینکه مناسک حج را کامل کنند، عمره مفرده بجای می‌آورند، کعبه را ترک می‌کنند و از مکه خارج می‌شوند. شگفت زده شدند و پرسیدند:‌ای فرزند رسول خدا دلیل این کار چیست؟
گفت: من بیعت نمی‌کنم ولی یزید جماعتی را فرستاد که در زیر لباس‌های احرام شمشیردارند، و بر آنند تا خون مرا بریزند و من نمی‌خواهم مقدسات الهی و حرم خداوند هتک حرمت شود. می‌خواهم خارج شوم.
بیرون رفت و کلام مشهور خود؛ را فرمود. من از مرگ نمی‌ترسم مرگ گردنبند و زینت است و همیشه آدمی را در بردارد. هر کجا که باشید مرگ شما را در می‌یابد. پس هیچ گریز و فراری از آن نیست.
مرگ با عزت زینت انسان است چنانکه، حیات با خواری و پستی، شایسته انسان نیست. «چقدر من شیفته و مشتاق دیدار گذشتگانم هستم، چون اشتیاق یعقوب به یوسف».
او از مرگ نمی‌هراسد و مشتاق دیدار پدرانش است. او نباید از مسئولیتهایش شانه خالی کند. او سالک و رهرو این راه است و می‌داند که درندگان صحرا و گرگانش او را خواهند درید. چرا؟
معده‌های خالی و غلاف‌های گرسنه از من پر خواهد شد. غرض از کشتن من جز پر کردن شکم‌ها و جیب‌ها نیست. بدون بازدارنده و مانعی از دین و انسانیت، برای شکم‌ها و جیبهایشان می‌کشند و می‌درند؛ و حسین بر آن بوداین مسأله را در سفرش ثابت کند.
 مرحله به مرحله حرکت کرد و در هر منزلی شعار خود را اعلام داشت و از حقیقت پرده برداشت و ابعاد حرکت خود را بیان کرد، تاهرچه بیشتر افکار عمومی را بسیج کند، و حقیقت را به آن‌ها بفهماند.
قصد دارد آن‌ها را برانگیزاند و پیامد‌های امر را برایشان روشن سازد، می‌خواهد به سکوت پیشگان و مدارا کنندگان بگوید شما تا کی نشسته اید و سکوت می‌کنید؟ این چهره یزید است.
ننگرید که او به اسم امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بر مسلمانان فرمانروایی می‌کند. به شعر و نرمشش نگاه نکنید، بلکه به واقعه‌ای که حسین قهرمان آن است بنگرید.
سرانجام حسین وارد کربلا شد و کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند.
این کلام از هدف، راه و درد حسین پرده برمی‌گیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانش و طغیان و سرکشی باطل در همه جا دردمند است.
این چنین قیام کرد و این چنین به قتل و شهادت رسید و این گونه بر همگان روشن شد که آن‌ها مردان و کودکان را می‌کشند، بدن‌ها را له می‌کنند، زنان را به اسیری می‌گیرند، خیمه‌ها را آتش می‌زنند و حتی شهدا و قربانیان را نیز از آب محروم می‌کنند و سپس مرده‌های خود را دفن می‌کنند و بدن‌های طاهر و پاک را زیر خورشید، در معرض هر خطری، رها می‌کنند.
حسین تا این اندازه، حقیقت بنی‌امیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تأکید کرد که این مرد به رسالت اسلامی و ارزش‌های انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار کردم.. اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چرا که با بسیاری از راه‌ها و روش‌ها چهره خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقاب‌ها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند.
ولی حسین همه این‌ها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد؛ و سپس به آن‌ها گفت:‌ای مسلمانان، شما داوری کنید.
این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟
یک تن نزد حسین تنها یک نفر نبود، بلکه یک تن سلاحش بود. یک طفل در پیش اوفقط یک طفل نبود، وسیله‌ای برای سوزاندن نقاب‌ها و روشن کردن حقایق بود.
لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شبِ حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه.
دریافتند که جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست.
تا اینکه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت کرد: پیش از اینکه جنگ با شما را آغاز کنم جنگ با آن‌ها را آغاز نکنید.
حتی روز عاشورا، هنگامی که حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نکرد و به جنگ هم فرمان نداد.
پس مردم، حاضرین و تماشا کنندگان و از پس آن‌ها تمام امت اسلامی دریافتند که جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه.
باقی نمی‌گذارد، رها نمی‌کند، کوچک و بزرگ را می‌کشد، آب را می‌بندد، زنان را به اسیری می‌گیرد، خیمه‌ها را به آتش می‌کشد و پس از آن دستور می‌دهد اجساد را له کنید.
انتظار دارد که شن‌های روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آن‌ها بجای نگذارد.
این حادثه به آن شکلی که حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشکار کرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود که از خلال این تصویر داوری کرد.
 امت دریافت که سکوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت می‌ورزد و چیزی نمی‌گوید، شیطانی لال است.
امت همه این‌ها را فهمید و حرکت را آغاز کرد. انقلابی بعد از انقلاب، حرکتی بعد از حرکت و اعتراضی بعد از اعتراض. ونهضت درلشکرگاه با زن و مردآغازشد، در هر شهری که قافله اسیران از آن می‌گذشت، آنگاه که مردم درباره آنان وازواقعیت امر می‌پرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن می‌ساخت، فریاد سر می‌دادند و خود را سرزنش می‌کردند و برای جنگ با دشمنان قیام می‌کردند.
حرکت‌ها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابی‌عبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینکه عباسیان آمدند و بنی‌امیه را نابود کردند. در این مدت، از کشته شدن حسین تا انقراض بنی‌امیه، شعار بلند تمام انقلابی‌ها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرک تمام این حرکات، حسینی بود.
چگونه حسین توانست تمام این وجدان‌های غافل و خواب را برانگیزد؟
 با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش، و با روشن کردن این مطلب که بنی‌امیه، اینچنین‌اند.
یزید می‌خواست اسلام را ریشه کن کند. اما پس از انقلاب حسین، یزید نیز عقب نشست.
چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملامتش کردند. پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسأله عجله کرد.»
یزید مسئولیت را بر دوش پسر مرجانه یعنی ابن زیاد گذاشت و با این کار نتوانست از اهداف امام حسین آگاه شود و تاوان این کارش را پرداخت.
وپس از آن و در طول تاریخ، این انقلاب از صحرا و از میان شن‌ها به سراسر جهان اسلام منتقل شد. سال به سال و نسل به نسل و قرن به قرن انتقال یافت تا اینکه امروز در پیش روی ما است و ما از آن استفاده می‌کنیم و بهره می‌بریم و هر روز از آن یک امر جدید و تصحیح جدید، موضع جدید، حرکت جدید، انقلاب جدید و عمل صالح و از خود گذشتگی کامل و مفید در راه دفع تاریکی و ظلم و راندن باطل در می‌یابیم.
او فرمود: آیا نمی‌بینید که حق به کار بسته نمی‌شود و از باطل نهی.
امروز و هر زمانی که در برابر این تصویر جاویدان می‌ایستیم، در برابر این چراغ روشن از خون حسین، در برابر آن مناره‌ای که بر جمجمه‌های یاران حسین بنا گشته است، در برابر این واقعه‌ای که خون پاک او و پسران و کودکانش منشأ ظهور آن شده، در برابر این منظره‌ای که در آن جانفشانی پیرمردی، چون حبیب بن مظاهر که پا به هشتاد سالگی نهاده و نوجوانی همانند قاسم بن الحسن را که به سن بلوغ نرسیده است، می‌یابیم.
فداکاری سفید پوست در کنار فداکاری سیاهپوست. فداکاری دوست در کنار فداکاری دشمنِ توبه کرده ای، چون «زهیر بن القین» و «حر بن یزید ریاحی». ایثار و جانفشانی برازنده مردان و زنان است، فداکاری برای هر فردی می‌تواند باشد.
 ولی این مجموعه، واین برگزیدگان که با حسین بودند، همه وجودشان را در راه ریشه‌کنی ظلم نثار کردند و هر آن کس که تمام وجودش را در کفه ترازو بگذارد، پیروز است.
حسین می‌گوید: یزید هر چه بزرگ باشد، و سپاهش هر چه عظیم باشد و هر اندازه که عوام‌فریبی‌اش گسترده و دامنه‌دار باشد و هر اندازه که افکارش جهنّمی و گسترده باشد، فداکاری را در میدان بیاور، تا همچون دسته‌های ملخ پراکنده شوند و از تو فرار کنند.
یکی از محدثین در «کتاب السیر» می‌گوید به خدا قسم هرگز کشته‌ای را ندیدم که فرزندش و خانواده‌اش همگی کشته شده باشند، تشنگی او را بیازارد، ولی صورتش همچون قرص کامل ماه. بر او هجوم بیاورند و، چون او به آن‌ها حمله کند همچون دسته‌های ملخ آنان را بپراکند.
حسین نه تنها در آن صحرا بلکه در طول تاریخ در برابر ستمگران ایستاد. در آن صحرا در برابر سی هزار نفر بود، اما در تاریخ، در مقابل صد‌ها گروه قرار داشت؛ و ظالمین و اهل باطل را، چون دسته‌های ملخ پراکنده ساخت. این تصویر روشن می‌سازد که حق پیروز خواهد شد.
حق از خداوند است، و حق است که غالب خواهد شد. قرآن کریم می‌گوید: «بل یقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق» (21، 18) (بلکه حق را بر سر باطل می‌زنیم، تا آن را در هم کوبد و باطل نابود شونده است) این منطق قرآن است.
 

منبع: خبرگزاری آریا

کلیدواژه: کربلا عاشورا ایشان به دنبال امام حسین بنی هاشم خواهد شد بنی امیه رسول خدا بر مردم کشته شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۵۸۹۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شهید مطهری از معماران انقلاب اسلامی بود

مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه بسیج امام حسین (ع) اصفهان گفت: شهید مطهری از معماران انقلاب اسلامی محسوب شده و حساسیت فوق العاده‌ای در برابر حرکات نفوذی در اندیشه اصیل اسلامی داشت.

حجت الاسلام علی نوری در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا در اصفهان اظهار کرد: اگر فهم سیاسی بالاتر و تحلیل بهتری وجود داشته باشد، انقلابی و ضد انقلابی بهتر از یکدیگر تمایز داده می‌شوند و هم چنان که در ابتدای انقلاب انواع گروه‌ها و جریان‌های چپ و راست وجود داشت و اگر افراد تحلیل خوبی داشتند، جزئی‌تر وارد مسائل شده و فرق انقلابی و ضد انقلابی را بهتر درک می‌کردند.

وی با تاکید بر گرامیداشت یاد و خاطره استاد شهید مرتضی مطهری و نقش بارز ایشان در تفکر اسلامی تصریح کرد: شهید مطهری از معماران انقلاب اسلامی محسوب شده و حساسیت فوق العاده‌ای در برابر حرکات نفوذی در اندیشه اصیل اسلامی داشت.

مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه بسیج امام حسین (ع) اصفهان خاطرنشان کرد: شهید مطهری به برخورد انفعالی اکتفا نمی‌کرد بلکه اول دیدگاه جهان بینی اسلامی را بیان و سپس تألیف می‌کرد.

نوری یکی از خصوصیات شهید مطهری را جدال احسن در مسائل مهم و افکار انحرافی مانند ماتریالیسم عنوان و تاکید کرد: یکی دیگر از ویژگی‌های شهید مطهری در نقد اندیشه‌های مخالف، پرهیز از مطلق گرایی است و این بدین معنا است که نه عینک خوش بینی میزند تا به اعمال دیگران نظر کنند و نه عینک بدبینی به چشم داشتند که دیگران را مقصر بدانند.

وی اضافه کرد: استاد شهید مرتضی مطهری، معلم بزرگی برای دیروز، امروز و فردای کشور است و ایشان متفکری دین شناس بود که در برابر التقاط، نفاق و تهاجم فرهنگی غرب و شرق ایستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتی را ترویج داد.

مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه بسیج امام حسین (ع) اصفهان تصریح کرد: ایشان همچنین از دیگر ویژگی‌های این متفکر اسلامی را انصاف علمی عنوان کرد و ادامه داد: شهید مطهری در پاسخگویی به شبهات و نقد اندیشه‌ها، روحیه استکباری و بزرگ اندیشی نداشت و بر همین اساس ایام گرامیداشت مقام این استاد شهید تحت عنوان هفته عقیدتی سیاسی در سپاه نام گرفته است.

کد خبر 750079

دیگر خبرها

  • شهید مطهری از معماران انقلاب اسلامی بود
  • رقابت گواردیولا، آرتتا و شان دایچ بر سر کسب عنوان بهترین مربی ماه لیگ برتر
  • حذف امیر حسین هدایی با شکست برابر بازیکن ١٩ ساله
  • در انتظار شکست بارسا: رئال دو ساعت در برنابئو می‌ماند!
  • دومین برد متوالی نساجی با ساکت/ ذوب‌آهن باز هم در خانه شکست خورد
  • ماموریت سخت نکونام در تبریز: دبل کردن تراکتور
  • باورنکردنی: الاتحاد امسال 7 بار به الهلال باخت!
  • ائتلاف سرخابی‌های تراکتور علیه استقلال/ پرسپولیس برمی‌گردد؟
  • ارتقای رکورد یا شکستن طلسم؟ 12 سال شکست‌ناپذیری رئال مادرید مقابل بایرن مونیخ! / عکس
  • ساخت ۴ شبستان جدید در طرح توسعه حرم امام حسین (ع)